۱۳۹۲ خرداد ۲۱, سه‌شنبه


هى، لطفا به تریج قبایتان خیلی هم بر نخورد!
جهت اطلاع عرض مى كنم
گرفتگی ته گلويم به خاطر سرما خوردگى است
اشک چشمانم هم به خاطر اين سوپ لعنتی تند تايلندى
عرقی هم كه بر پوست بدنم می خزد، گرم، سرد و گاهی هم لزج است
 ناشى از خوشی زیر دل خوردگی!
شایدم زیادی خوشبخت بودگی؟
پزشکم امروز تایید کرد هیچ کدام از این عوارض ربطى به بریدن تكه تكه هاى جگرم و دور ريختنشان ندارد.
پروردگار نابینای، ناشنوای، نا بالغ، بی اطلاع و خویش پرست را شکر.
سالم و سرخ و کپل باشید! 
من از قبل تا به حال کمی رشدتر کرده ام. 

۱۳۹۰ مهر ۸, جمعه

نهالَکَم


اشک نوشته ای بر اشک های خشکیده نهالی خشکیده تر
http://nahal53.blogfa.com/post-524.aspx

---------------
نهالَکَم
«کوه یار» هم یارای یاری کوه غمت را نداشت... 

 سد چشمانم شکست
وقتی کاسه آب پشت سرت بر زمین افتاد
کاش این سیلِ شور
خانمان تیشه زن «کوهِ یار» را می شست، جلا می داد
آخر حق زندگی بر کف دستان جلادان سیاه مشق شده
دل عشاق حقی نداشت ...

حسرت رد نگاه «بِه-نام» بر ترقوه ات 
حسرت گرمی نفسش بر غلظت گوش هایت
حسرت دل حسرت زده ات
حسرت آخرین بوسه حریصت
حسرت های زندگیم را به سخره گرفت
...
اشک هایم را چه کنم
خانه ام را سیلی شور می بَرَد...

------------

۱۳۹۰ تیر ۱۱, شنبه



از لا به لای پنجره نیمه باز،
قمار آینده در عوض آینده باختم


مشتها ‌یم کم آورده اند از گره شدن 
سخت در آغوش تنهایی خودم می فشارمشان


خورشید را به خانه ات بیاور
می خواهم ذوب شوم ...

روزی که مُردَم ۸


روزی که مردم،

تنگی گلویم 
راه بر مسیر بغض بسته بود

دلم پشت پنجره ات چمباتمه زده
قلبم گم شده

احساسم بی خانمان
هویتم نا آرام

رودهای سیاه 
در امتداد چشمانم
صبر ایوب، روی سیاه میکردند

نفس های آخرم را در شیشه می ریزم
به اقیانوس آرام در همسایگی می سپارم
مبادا با نفسی از تو آمیزش کنند

خورشید همچنان خندان
نسیم بازی گوش
موسیقی در جریان
فقط من مرده شده ام


۱۳۹۰ تیر ۱, چهارشنبه

لبخند بی معنی

انگشتان لطیف
دندان های براق
لبخند های بی معنی
و اشتهای سیری ناپذیر یک ذهن پریشان

قلبم را
ریش کرد
جوید
بلعید...

این قلب سرخ و سمج
خودروست!
باز هم جوانه می زند...
قبل از اینکه بتوانی یک لبخند مصنوعی دیگر دست و پا کنی

۱۳۸۹ اسفند ۱۹, پنجشنبه

"شبنم" گریستن سحر





باز هم باور کرد شب را؟
ساده دل! 
(بخوانید احمق!)

دوباره و دوباره ققنوس وار، 
می میرد در امید
و می آید با امید 
احمق !
(بخوانید ساده دل!)


شب هرگز نمی رسد
دلم آشوب می شود از ابدیت 
دلم آشوب می شود از تکرار 

طراوت دارد
         شبنم گریستن سحر
                 از ندیدن مهتاب! ...

چراغ ها خاموش
خود را به رویای شب های بد قول می سپارم...


۱۳۸۹ بهمن ۱۲, سه‌شنبه

دلتنگ بوی اسب


اگر می دانستم
            میان پاهای ات
        و لای انگشتان ات
          مثل من
           هوای سواری و 
                     بوی عرق کرده 
اسبی هوس باز
از زیر پای راهزنان بغداد بیرون می کشیدم
می تاختم و عرق می ریختم
                     تا به صاعقه ات پیوند خورم

لطفا یادت باشد
اگر برایم اسبی آوردی
                  ترجیحا
      سیاه چشم باشد
                          و
                           آشنا.


       آخرین بار که دیده شد
                       راهزن دیوانه می کرد...