دلم تنگ،
تنگگگگگگگگگگگگگ تر از هر روز
خسته از ارتفاع، از دوری
نقطه آغاز را کجا بردند؟
نردبان سقوط می خواهم
سقوط بر لایه های پراعماق
اشک در چشم
قهقه از ته دل
پابه پای شاپرک پردادن
عشق آفتاب برتن گلبرگ
چمن های جوان بر تن کردن
گل های سفید را بوییدن
نور بر گریبان برکه پاشیدن
دست بر سینه درخت لغزاندن
آب نارنج بر جهان بخشیدن
پای برگ خشکیده،آب نارنج بر جهان بخشیدن
اشک های ناریخته افشاندن
بر حماقت های خود خندیدن
مهربان تر بودن
قهقه مستانه سر دادن
کینه ها را با عشق طاق زدن
زندگی های نا کرده زاییدن
زندگی کردن
شعر های نا خوانده فریاد زدنزندگی کردن
شعر های نا خوانده فریاد زدن
شعر های نا خوانده فریاد زدن