اگر می دانستم
میان پاهای ات
و لای انگشتان ات
مثل من
هوای سواری و
بوی عرق کرده
اسبی هوس باز
از زیر پای راهزنان بغداد بیرون می کشیدم
می تاختم و عرق می ریختم
تا به صاعقه ات پیوند خورم
لطفا یادت باشد
اگر برایم اسبی آوردی
ترجیحا
سیاه چشم باشد
و
آشنا.
آخرین بار که دیده شد
راهزن دیوانه می کرد...