دلم تنگگگگگ تر از همیشه
عاشقی های نکرده
بوسه های منعقد نشده
روزهای پاییزی در نَوَردیده نشده
این روزها
بنازم معرفت "دلتنگی" را
به غیر او
زحمت کش و قوص دادن هم به خود نداد
کَس
در درازای بی انتهای این روزهای لعنتی پراز خالی ...
عاشق نمی شدم
اما نگاه ...
اما نیاز ...
اما رخوت هم آغوشی درهوای باران خورده پاییزی
ریختن عطر نفس بر نفس
و جاری نگاه، بر من
گردنی به عقب
پیشانی ای به جلو
مکیدن آرام آرام ناگفته ها ...
و رقص نا خوانده هوس در این وسط ...
...
دلتنگ پاییز نه
دلتنگ عطر خاک باران خورده پاییز نه
دلتنگ عاشقی ام ...
وای که چه عالی بود سارای عزیز
پاسخحذفعاشقتم
سپاس ناشناس عزیز
پاسخحذف