۱۳۸۹ تیر ۱۴, دوشنبه

"رسمی‌" بودن زبان پارسی - درست یا غلط



- سارا زارع
در پی بحث های بسیار پیچیده چند روزه فیس بوکی دوستان مبنی بر درست یا غلط بودن اختیار کردن یک "زبان رسمی" در کشور ایران بنده هم ۲ قرون حرف برای گفتن دارم. که بیشتر بر مبنای تجربه زندگی بنده در ولایت خارجه و اطلاعات ماخوذه از ویکیپدیا می باشد.
این الزام و بدیهی بودن نیاز به یک زبان "رسمی" و "واحد" من رو به یاد قانون خوابگاه دانشگاه "پکن" در کشور چین میندازه (یک چیزی تو مایه دانشگاه شریف خودمون.) در خوابگاه های این دانشگاه، برق از ساعت ۱۱ شب تا ۶ صبح قطع میشه! وقتی دلیل این الزام به قطع شدن برق رو از چند دوست چینی پرسیدم، (عذر می خوام) در کمال آرامش، سفاهت و بلاهت پاسخ دادن: خوب آخه اون موقع وقت خواب دانشجو هاست، اگه این کار رو نکنن، دانشجو‌ها تا صبح بازی کامپیوتری میکنند، صبح سر کلاس‌ها میخوابن، نمره هاشون پائین میاد و اخراج میشن! پس بهتره که همه مجبور باشن در ساعت مشخصی بخوابن!
... اگر این داستان براتون هیچ ربط و یا شباحتی به این ماجرای نیاز به زبان رسمی اجباری نداره، دو حالت داره: یا مشتاقین که بفهمین ربط شقیقه و شقایق خانم چی بود که امیدوارم با خوندن این نوشته کمی پی ببرین و یا اصلا به نظرتون چیز خیلی بی ربطی بود که اونم اشکال نداره، ایشالا بزرگ میشین می فهمین.
...حالا بر میگردیم سر داستان خودمون.
اول این که دو مثال اکستریم چند ملیت (قومی یا هر چیزی که اسمش رو میزاریم) و چند زبانه بودن سوئیس و هند خیلی جنجال به پا کرد. این مبحث این جورا ادامه داشت که موافقین می گفتن سویس۴ زبان رسمی داره و میشه ایران هم چند زبان رسمی داشته باشه و مخالفین می گفتن سویس فسقلی (۶-۷ میلیون جمعیت) قابل مقایسه با ایران نیست. یک سری هم هند رو به عنوان مثال بهتر به میون آوردن که هند۲ زبان رسمی داره و اسکناس هاش به دلیل تنوع زبانی در هند به ۱۵ زبون چاپ می شه، غافل از این واقعیت که هند هم ۱۰ برابر ایران جمعیت داره و مقیاس خوبی نمی تونه باشه. یک سری هم که می گفتن: نه هند می خوایم نه سوییس، *#❊٪ به هر دوتاشون وآخرین نظریه این بود که این بحث یک مبحث شدیدا پیچیده زبان شناسی است که احتیاج به قرنها تحقیق و تفحص داره، و آدم های چیپ و بی سواتی مثل ما بهتره که حرفهای گنده گنده نزنند، برن در مورد حقوق بشر حرف بزنند!
من هر چه سعی می کنم (هنوز هم سعی ام ادامه داره!) جار و جنجال بر روی این دو مثال اکستریم رو نمیفهمم. در واقع مشکل من اینه که منطق بحث شرکت کنندگان در این بحث رو، که اکثرا خودشون رو از روشنفکرها و مدعیان دفاع از حقوق بشر میدونن، اصلا نمی فهمم. این منطق در بسیاری از بحث ها دیده میشه. مثالی انتخاب می کنیم، روش کلید می کنیم و بعد سر و کلهٔ هم دیگه رو میشکونیم که مثال تو غلطه، نه مثال اون یکی غلط تره و این وسط سوال های اصلی فراموش می شه! در این مبحث سوال هایی از قبیل اینکه چرا لزوم داشتن یک زبان رسمی اینقدر "حیاتی" است؟ و اگر زبان رسمی وجود نداشته باشه واقعا چه فاجعه جبران نا پذیری رخ خواهد داد؟ و در آخر اینکه تکلیف اشعار حافظ و سعدی چی می شه که مردم دیگه یاد نمی گیرن بخوننشون؟ [اشاره به نقد عزیزی در مورد لزوم یادگیری همه گیر زبان فارسی برای فهمیدن اشعار این اساتید سخن]
با خوندن نظر موافقان رسمی بودن یک و فقط یک زبان من به یاد حرف یک دوست قدیمی افتادم که میگفت: اگه می خوای چیزی رو خراب کنی، کافیه ازش بد دفاع کنی! پس تصمیم گرفتم یک مثال خوب در جهت دفاع از چند زبانی بودن یک کشور بیارم که مسیر بحث رو کمی سر و سامان بدم. از نظر من نمونه مناسب تر برای الگو برداری احتمالی کشور چند ملیتی ای مثل ایران، برای کنار آمدن و اداره عادلانه مردم با فرهنگ ها و زبان هاو گویش های مختلف، کشور ایالات متحده آمریکا ست. می پرسید چرا؟به دلایل زیر:
۱- آمریکا ۳۰۰ میلیون جمعیت داره و بسیار پهناوره (نه صحبت ۶ میلیون هست نه ۶۰۰ میلیون.) نه به توسعه یافتگی سوییس هست و نه به قاراش میشی هند.از طرفی هیچ کشوری هم در دنیا به اندازه آمریکا مملکت ۷۲ ملت نیست، حتا هند که گفته میشود به اندازه هر ۳۰ کیلومتر مربعش (؟!) یک گویش یا لهجه مجزا و فرهنگ متفاوت داره. تفاوت هند با آمریکا اینه که بالاخره همه شهروندانش هندی هستند و خواه نا خواه مشترکات فراوانی دارند. در آمریکا مردم شهروندانی هستند از همه جای دنیا با دهها زبان و فرهنگِ از پایه متفاوت. از طرفی آمریکا هم مثل ایران خودمون، تند روهای مذهبی، ملی و سیاسی راست گرای فراوانی داره که شدیدا مخالف چند مذهبی بودن و چند زبانه بودن کشورشون هستن [اشاره به نقد عزیزی در مورد تلاش تند روهای آمریکا برای رسمی کردن زبان انگلیسی.]


۲-دونستنش جالبه که کشور آمریکا زبان "رسمی" نداره. در طی قرن های گذشته، ده ها میلیون مهاجر از همه جای دنیا به آمریکا نقل مکان کردند، با پشتیبانی پروردگار، تا به حال احتیاج به تعریف زبان رسمی و کشتن قانونی سایر زبان ها نداشتند وگوش شیطون کر همدیگر رو همیشه یک جورایی فهمیدند. کسی هم هنوز به خاطر نشنیدن نام ایستگاه مقصد قطار به زبانی که بلد بوده، از هستی ساقط نشده [اشاره به نقد عزیزی در مورد ۴ زبانی بودن سوئیس و به فنا رفته شدن هر روزه مردم به خاطر چند زبانی بودن این کشور.]


۳- ایالات مختلف آمریکا الزامی به داشتن زبان رسمی ای که از دولت مرکزی تبعیت کند ندارند و زبان رسمی تنها حدود ۲۸ ایالت از ۵۰ ایالت انگلیسی است. بدون داشتن زبان "رسمی"، به حول و قوه الهی تا به همین هفته پیش که ۲۳۴ امین سالگرد استقلال آمریکا بود، این کشور هنوز از "بی زبان رسمی بودن" نپوکیده.


۴- کشور آمریکا در عوض زبان رسمی، زبان "ملی" دارد که زبان "انگلیسی" می باشد. مهم ترین تفاوت زبان ملی و زبان رسمی اینه که زبان رسمی، سرچشمه از تفکرات و تمایلات ناسیونالیستی می گیره، و دنبال کننده آرمان هایی از قبیل اتحاد ملی و جلوگیری از تجزیه کشور و یادآوری گذشته افتخار آمیز و هویت ملی هست. در حالی که زبان ملی در تعریف کلی، زبانی است که عموما توسط دولت استفاده شده و بیشتر معنی سمبولیک دارد تا پاسداری از یک هدف والای ملی یا تاریخی. [رجوع شود به پ.ن.۵] 


۵- بعضی ایالات آمریکا که زبانی مثل اسپانیایی و یا فرانسه در آنها توسط قشر قابل توجهی از جامعه صحبت می شه، دو زبانه محسوب هستند. مدارک دولتی، احکام و اخطاریه های رسمی و یا اطلاعات مربوط به بیمه، خطوط قطار و اتوبوس ، ... قانونا به هر دو زبان منتشر میشه. اگر با کمپانی های خدمات عمومی، مثل آب، برق و تلفن تماس بگیرید، عموما گزینه صحبت کردن به اقلا دو زبان مرسوم را خواهید داشت. 
تازه برای اینکه خوشحال تر هم بشین، عرض می کنم که امتحان کتبی رانندگی در آمریکا به بیش از ۳۰  زبان زنده دنیا برگزار میشه.  [رجوع شود به پ.ن.۶] در بسیاری  از ایالات (شاید نه همه آنها) بسیاری از مدارک مهم دولتی و غیر دولتی اعم از مدارک قانونی و پزشکی به زبان های گوناگون حتی پارسی و یا ویتنامی قابل دسترسی می باشد.

مثالی از این ایالات دو زبانه ایالات کالیفرنیا و نیو مکزیکو(انگلیسی و اسپانیایی) و ایالت لویزیانا (انگلیسی و فرانسه) می باشند. جالب توجه است که در بسیاری از نقاط ایالت فلوریدا، زبان اسپانیایی در زندگی روزمره، بسیار پر کاربرد تر از زبان انگلیسی می باشد. از سویی اسپانیایی تنها زبان رسمی پورتو ریکو (از توابع آمریکا) می باشد. 

۶-در بسیاری از ایالات این کشور دانش آموزان حق انتخاب دارند که زبان انگلیسی را به عنوان زبان اول و یا دوم یاد بگیرند. درمدارس، دانش آموزان حق یاد گیری زبان مادری یا زبان مورد علاقه خود را دارند. از طرفی یاد گیری هیچ زبان دومی در مدارس اجباری نبوده و یا به زبان دیگری ارجحیت ندارد. چیزی کاملا متفاوت از اجباری بودن یادگیری زبان عربی در مدارس ایران. با همه این احوال در موقع لزوم همه مردم آمریکا سخنان رئیس جمهور محترم خودشون رو میشنوند [اشاره به نقد عزیزی در مورد نگرانی از شنیده و یا فهمیده نشدن سخنان پر گوهر رئیس جمهور محبوب ما در اقصا نقاط کشور، در صورت نداشتن صدا و سیما مرکزی با زبان رسمی واحد و اجباری بودند.] مردم و روشنفکران به راحتی در کنفرانس ها شرکت میکنند [اشاره به نگرانی عزیزی که بر گذار کردن کنفرانس به یک زبان واحد در صورت حذف زبان رسمی رو فرضی بالفطره پوکیده تلقی میکردند] و این مملکت با داشتن بزرگترین ارتش دنیا و جا به جایی های دائمی خادمینش، مشکل غیر قابل حلی به اسم زبان ندارد. [اشاره به نگرانی عزیزی در مورد مشکل انتقال ارتشی ها از ایالتی به ایالت دیگر و مشکلات خانمان سوز حاصل از نداشتن زبان رسمی و نظر جالب تر عزیزی دیگر به ترکوندن ارتش از بیخ ، و یا ممنوعیت جابجایی ارتشیان به مناطقی که آشنایی به آن زبان را ندارند.] 
خلاصه کلام اینکه در قوانین آمریکا تبعیض قانونی بر علیه هیچ زبانی وجود نداشته، احتیاج به تعریف زبان رسمی نبوده و یاد گیری زبان مادری جرم محسوب نمی شه. معجزه آنجا ظاهر میشود که این کشور هرگز تمامیت ارضی‌اش را به خاطر"زبان"های مختلف در خطر ندیده و تهاجم فرهنگی زبان مادری جوانانش را به انحراف نکشیده و آسمونش هم هنوزوسیع و گسترده بالای سر مردمشه و به زمین نرسیده. ... و خلاصه سپاس پروردگار دو عالم را که ظاهرا عمو سام هنوز به دلیل نداشتن زبان "رسمی" منفجر نشده!

حالا که همه به خوبی حدس زدیم یک رابطه مستقیم بین نداشتن زبان رسمی و آقائی در دنیا وجود داره، سوال من اینه:

- چرا سیاست زبان رسمی در کوردستان "کوردی" و در آذربایجان "آذری" ، ... غیرممکن و یا بسیار پیچیده فرض می شود؟
آیا واقعا نمیشه که زبان رسمی در ایالات مختلف ایران زبان مرسوم در همون مناطق باشه و در عوض دانش آموزان در مدرسه موظف به یاد گیری زبان پارسی به عنوان زبان دوم باشند؟ دولت محلی بلوچستان مکاتباتش رو به زبان بلوچی انجام میده و وقتی با آذربایجان تماس میگیره، مکاتبات به فارسی انجام می شه. کجای این کار اشکال داره؟
آیا واقعا این امر تمامیت ارضی کشوری مثل ایران رو به خطر می اندازه؟ شنیدن اینگونه نظر‌ها من را به یاد خاطرات زندان خانم هاله اسفندیاری می اندازه. ایشون تعریف می کردند وقتی اتهام "اقدام علیه امنیت ملی" را شنیدند، به آقای بازجو گفتند: ''اگه قراره امنیت ملی یکی از بزرگترین قدرت‌های خاور میانه (اقلا به قول خودتون) توسط یک پیرزن ۶۰-۷۰ ساله استاد دانشگاه به خطر بیفته، پیشنهاد می کنم یک فکر جدی برای امنیت ملی خودتون بکنید.'' حالا هم این جریان لزوم داشتن زبان رسمی، ممنوعیت استفاده از زبان‌ محلی و اداره کشور با یک سیستم مرکزی قدرتمند و انعطاف ناپذیر اگر تضمین کننده امنیت ملی ماست که وای بر این امنیت و  همبستگی ملی!
سوال بی‌جواب دیگه‌ای که در ذهن من پرسه میزنه اینه که در چرا در مدارسمون دو زبان خارجی به اجبار تدریس می شه، اما حتا امکان یاد گیری رسمی یکی از گویش‌های غیر پارسی ایرانی چه در مدارس و چه در خارج از مدارس وجود نداره؟ چرا دانش آموزان "حق" یاد گیری زبان مادری خودشون رو هم ندارند؟ در ایران من به عنوان یک شهروند میتونم مدرک لیسانس زبان سواحیلی بگیرم ولی عملا تقویت چس مثقال زبان ترکی‌ای که در بچگی یاد گرفته بودم غیر ممکن هست. سوال بعدی اینه که از چی می ترسیم؟


و اما مبحث شیرین نتیجه گیری:
نتیجه گیری ۱: ما با تفکر و تعمق در سیستم اداره کشور جهانخوار آمریکا به این نتیجه می رسیم که آمریکا کشور بسیار خوبی است و در اینجا حتی به من خارجی هم اجازه ابراز نظر میدهند. بر عکس کشور خودم که هیچ کسی توش حق اظهار نظرمخالف نداره وتازه وقتی هم خارج شدم، انگ خارج نشینِ بی درد بم زده شد و باز هم حق اظهار نظر ندارم. بابا این خارج خیلی جای عجیبیه! همه ۲۴ ساعته مشغول نظر دادن هستن، کسی هم کسی رو به خاطر نظر مخالف به خاک سیاه نمی نشونه![رجوع شود به پ.ن.۷] 
نتیجه گیری جدی ۱:از نظر من غیر متخصص، اجباری بودن یادگیری یک زبان رسمی و دو زبان خارجی، و "کشتن" بقیه گویش‌ها و زبان‌ها ی رایج در ایران، چیزی غیر از یک "کشتار فرهنگی" تمام عیار نمی باشد. بسیار جای تاصف دارد که ما بعضا با بهانه‌ها و توجیهاتی گاه پوچ و واهی به آن رسمیت و هویت نیز میبخشیم.
من نه یک کرد، نه عرب و نه آذری هستم، و فارس تر از اینکه در شیراز به دنیا آمده‌ام هم نیستم. فقط یک ایرانی به دنیا آمده ام. نه اعتقادی به تجزیه طلبی دارم و نه حال و حوصله بر چسب زدن به دیگرون. آخرین چیزی هم که می خوام از انتشار این نوشته نصیبم بشه، شنیدن اتهام توهم توطئه و همه دشمن پنداری هست. اما به مقدسات شما قسم هر چی فکر می کنم نمی تونم تفاوتی پیدا کنم بین تعریف فاشیسم ( فرهنگ لغات جدید امریکن آکسفورد: فاشیست تمایل به باور داشتن به برتری یک ملیت یا قومیت، خوار شمردن دموکراسی، اصرار به پیروی از یک رهبر قدرتمند و استفاده از یک رویه عوام فریبانه [در حکومت] است) و برتر دیدن فرهنگ و زبان فارسی و اجبار به پیروی از یک سیستم واحد مرکزی  و غیر قابل انعطاف حکومتی و تبلیغ افکاری از قبیل ''ترویج فرهنگ بومی مساوی با تهدید علیه امنیت ملی.'' 
نظر شماچیه؟

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

پ.ن.۱ : دوستان صاحب نظر، خواهش میکنم اگر در مورد اهمیت و نقش زبان "رسمی" و "ملی" و پدیده "فرهنگ کشی،" مطالعه تر فرمودید، لطف کرده حاصل تحقیقتان را با بنده در میان بگذارید که کمی سواددار شوم.

پ.ن.۲ : قوانین ایالاتی ایالات مختلف آمریکا در ایالات مختلف متفاوت است.

پ.ن.۳ : در این نوشته هدف من بحث حقوقی، مو شکافانه و حتی جامعه شناسی این قوانین و این موضوع نبوده که من کوچکترین صلاحیتی در این زمینه‌ها ندارم. تنها هدفم بیان نمونه‌های عملی چند زبانه بودن یک دولت فدرال بوده و به تصویر کشیدن حقوق شهروندانی است که پایمال شده، در حد توان یک شهروند معمولی.
پ.ن.۴ : از دوستان حقوق دان و صاحب نظرم استدعا دارم که اگر اشتباهی در نوشته‌های من مشاهده کردند و یا پیشنهادی در جهت بهبود و تکمیل این نوشته داشتند، حتما من را در جریان بگذارند.
پ.ن.۵ : منبع تعریف تفاوت زبان ملی و زبان رسمی: 
Fasold, Ralph. The Sociolinguistics of Society (Oxford, U.K.: Blackwell, 1987), p. 73.
پ.ن.۶: لیست زبانهایی که امتحان کتبی رانندگی در امریکا به آنها برگزار میشه:
http://www.dmv.ca.gov/dl/dl_info.htm
Amharic, Arabic, Armenian, Cambodian, Chinese, Croatian, French, German, Greek, Hebrew, Hindi, Hmong, Hungarian, Indonesian, Italian, Japanese, Korean, Laotian, Persian/Farsi, Polish, Portuguese, Punjabi, Romanian, Russian, Samoan, Spanish, Tagalog/Filipino, Thai, Tongan, Turkish, and Vietnamese.
پ.ن.۷: یک کمش خالی بندی بود فقط من باب المثل!

۴ نظر:

  1. با سپاس از این نوشته خوبتان. متاسفانه مشکل تنها از طرف حکومت نیست بلکه در ایران، کسانی نیز که مشغول دفاع از آزای، دموکراسی و حقوق بشر هستند وقتی به مسئله زبان مادری می آید سکوت می کنند و این را در جهت جلوگیری از تجزیه ایران تشریح می کنند. در این مورد میتوان بهبیانیه ی اعتراضی گروهی از فعّالان اجتماعی و فرهنگی در اعتراض به «ایجاد اختلاف میان اقوام ایرانی» علیه کروبی اشاره کرد:

    http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=21388

    پاسخحذف
  2. دست شما درد نکند. تعصب در وطن‌پرستی، زبان پرستی و نژادپرستی تنها دلیل اصرار بر رسمی ماندن زبان فارسی در مقابل زبانهای دیگر در ایران است. حقوق مساوی شامل همه شئونات زندگی یک انسان است. آزادی در انتخاب زبان برای آموزش و کارهای اداریش. بزور(اجبار) کسی را وادار به آموختن زبانی کردن، متعلق به عصر حجر بود و انسان مدرن با احترامی که به کرامت همنوع خود میگذارد، نباید و نمی‌تواند اجبار در آموزش را رایگان کند..... اجبار در آموختن زبان مادری شما یا هر شهروند و انسان دیگری هزینه‌های خاص خود را دارد. که از آن جمله است عقب ماندن از آموختن هرآنچه که علاقه به فراگیریش هست....

    پاسخحذف
  3. وحید عزیز،

    سپاس از کامنتی که گذاشتید. اعتراف می‌کنم که خواندن این بیانیه تا به آخر برایم مقدور نبود، هر جمله آن پتک کوچکی بود بر اندام تفکرم. و زبانی چون "مولفه‌های فروملی قومیت و زبان" خارج از توانایی من به یاد گیری. القاب، رشته‌‌های تحصیلی‌ و یا زمینه فعالیت عزیزان معترض، یاد آور زخم کهنه نادانی. به هر صورت، سپاس که من را مجبور به خواندن چند پاراگراف از این بیانیه کردید.

    پاسخحذف
  4. رحمان عزیز،

    ممنون از نوشته زیبایتان.
    انکار تفکر پدر سالاری، که در وجود همه ما به نوعی ریشه دارد، باعث تلاش ما برای اعمال صلاح دید شخصی‌ حتا به واسطه اعمال زور بر دیگران میشود. اگر ما کمی‌ از اصرار بر اثبات "من درست میگویم" کوتاه میامدیم، مطمئناً دنیا زیبا تر میشد. چه این اصرار بر عدم آموزش زبان مادری و چه اصرار در اجبار آموزش زبان مادری باشد.
    از نظر من معنی‌ دموکراسی یعنی‌ حق انتخاب. حق انتخاب در هر چیزی، لباس، آرایش، تفکر، مذهب، زبان، آموزش، سیاست و هر چیز دیگر در زندگی‌ که تعریف "انتخاب" در آن معنا میدهد. من وجود فرهنگ انکار کننده حق آموزش زبان مادری رو سر چشمه گرفته از همون معضل اجتماعی میبینم که روسری بر سر زنان میکنه، مدل موی آرایش برای مردان تعیین میکنه، حق حضانت فرزند رو به پدر میده، یا تنها راه نجات از استبداد رو تجزیه طلبی میدونه. افراطی بودن در هیچ زمینه ای‌ خوب نیست، چه راست، چه چپ. وقتی‌ ما حق اعمال زور در ارائه کردن نظر شخصی‌ یا گروهی بر دیگران را به خود میدهیم، مهم نیست موضوع چیست، اما نتیجه یکیست. استبداد.

    پاسخحذف