۱۳۸۹ خرداد ۱۹, چهارشنبه

زنانه غرورم




تو چه آسان باور می کردی 

همه دروغ های مغرورشعر هایم را

........


غرورت را

تلنگری میزنم

با اینکه میدانم

که بد تر ازغرور شکستنی ست

شکستن غرور 

......

و چه مسرورم من

که غرورت نشکست،

بر سینه هایم میفشارمش

شاید گرمای قلب سردم،

بچکاندش بر من

چون اشکهای شمع 

سوزان، زیبنده.

....

غرورت را میفشارم نیز



چون حسرت طفلی بر سینه های مادری آواره،

بی مکان، بی زمان، بی کاشانه.

که آوارگی اول حرف مشترک ما بود

.....


ندایی به من می گوید،

مرد بی غرور، 

هر چقدر هم که شاعر باشد

تکه تکه میکند، 

 زنانه غرورم را...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر