با خودم عهد کردم که:
در ۳۰ سالگی هایم نظاره نکنم
عمرم را که رفت
در انتظار شمردن دوباره قرص ماه
با ستاره زرد
و یا نهنگ سیاه ...
...
اما چه کنم،
اما چه کنم،
عاشق چرخش چرخ زمانم.
عاشق شمردن قرص ماه.
زندگی نمی کنم در خاطره ها،
لذت میبرم،
از یاد آوریِ رشد کردن
و مرور عمر کردن
که معنایش را آموختم،
در همین ماهی که گردید.
با انصاف!
نیمی بامن
و نیمی دیگر، با نیمِ دیگرِ من.
زندگی کردم
این ماه را،
چونان عمری:
با زایش
و با مرگ...
عمر بخشانده شدم،
شعر بخشانده شدم،
احساس بخشانده شدم،
و جسارتی که سالها ذره ذره جمعش می کردم
در بقچه ای که پاره پاره بود.
این همه بخشایش پاداش"شناختن تو!"
...
متحیرم!
اگرهمواره «تو» بودم؟
به نظر ترجمه میاد
پاسخحذفقشنگ بود
راستش ترجمه حال دلم بود، اما نوشته از خودمه، و از زبانی ترجمه نشده.
پاسخحذفخوشحالم که به نظرتون قشنگ بود.