۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه

شعر های نا خوانده


دلم تنگ،
 تنگگگگگگگگگگگگگ تر از هر روز
خسته از ارتفاع، از دوری
نقطه آغاز را کجا بردند؟

نردبان سقوط می خواهم
سقوط بر لایه های پراعماق 
شاتالاپ روی خاک افتادن
اشک در چشم
قهقه از ته دل
پابه پای شاپرک پردادن
عشق آفتاب برتن گلبرگ
چمن های جوان بر تن کردن
گل های سفید را بوییدن
نور بر گریبان برکه پاشیدن
دست بر سینه درخت لغزاندن
آب نارنج بر جهان بخشیدن
پای برگ خشکیده،
اشک های ناریخته افشاندن
بر حماقت های خود خندیدن
مهربان تر بودن
قهقه مستانه سر دادن
کینه ها را با عشق طاق زدن
زندگی های نا کرده زاییدن
زندگی کردن
شعر های نا خوانده فریاد زدن
            شعر های نا خوانده فریاد زدن
                         شعر های نا خوانده فریاد زدن

به یادم نیا...



 پرسه می زنی دَرَم هر روز


               نَبودَنَت، بُودَت کَرد.


نمی دانم


            هرگز خواهی بود؟

...نمی ترسم،


یک دیدار


و نفرت


در قلبم جوانه خواهد زد...



......

....

...



لعنتی


     خفه نمی شود این تمنا:


               فقط یک دیدار!

اشتباه


- (با لحنی اقوا کننده!) الو، سارا خانوووومممم

-سلام بفرمایید!؟!

-خوبی خانومیییی؟؟؟ کی وقت داری برای مممما؟

-وقت برای چی؟

-اه ه ه .. حالا دیگه برای من ناز می کنی ناقلا؟

- ببخشید به جا نیاوردم

-ببینیمت دیگه خانومییی، دلمون یک ذره شده برات، سنگدل

- عذر می خوام شما؟

- (با لحنی دست پاچه:) ای وای ببخشید سارا خانوم. من یحیی هستم، اشتباهی شماره شما رو گرفتم

-----

مرتیکه زن داره...