۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه

شعر های نا خوانده


دلم تنگ،
 تنگگگگگگگگگگگگگ تر از هر روز
خسته از ارتفاع، از دوری
نقطه آغاز را کجا بردند؟

نردبان سقوط می خواهم
سقوط بر لایه های پراعماق 
شاتالاپ روی خاک افتادن
اشک در چشم
قهقه از ته دل
پابه پای شاپرک پردادن
عشق آفتاب برتن گلبرگ
چمن های جوان بر تن کردن
گل های سفید را بوییدن
نور بر گریبان برکه پاشیدن
دست بر سینه درخت لغزاندن
آب نارنج بر جهان بخشیدن
پای برگ خشکیده،
اشک های ناریخته افشاندن
بر حماقت های خود خندیدن
مهربان تر بودن
قهقه مستانه سر دادن
کینه ها را با عشق طاق زدن
زندگی های نا کرده زاییدن
زندگی کردن
شعر های نا خوانده فریاد زدن
            شعر های نا خوانده فریاد زدن
                         شعر های نا خوانده فریاد زدن

۴ نظر:

  1. در شعرت یک جورهایی نگاه فدارکارانه است!

    پاسخحذف
  2. می شه کمی بیشتر توضیح بدی؟ منظورت رو کامل نفهمیدم.

    پاسخحذف
  3. نمیدانم شاید اشتباه باشد ولی در نگاه اول ترکیبهایی مثل "ارتفاع/سقوط،" "پر دادن،" بخشیدن،" "زاییدن،" "مهربانتر بودن" و... به نظرم یک حس مهربانی از نوع از خود گذشتگیش رسید.

    پاسخحذف
  4. حس می کنم بیشتر از دلتنگی برای لحظات کوچک زندگی گفته بودم و شادی بی دلیل و کودکانه. اما کودکان معنای مالکیت رو به خوبی درک نمی کنند و مهربانی خالصانه ای دارند. شاید این همان بخشش و از خود گذشتگی باشه که شما برداشت کردید.

    پاسخحذف