۱۳۸۹ تیر ۶, یکشنبه

کلامی مثل هیچ



درد زایمان طفلی بی پدر
چنگ می اندازد بر پنهان وجودم،
تا رشته رشته کند،
بند بندم را.

به کوره راه پناه می برم،
بزرگراه راه من نیست!

دیوانه وار به دنبال مدادام،
تا قلم زنم
کلامی مثل هیچ ...

مدادلعنتی پیدا نمی شود،
بدنم به لرزش می افتد.
با ناخن هایم
بر سفیدِ کاغذ مینویسم ...

دردها فراموش می شود،
هنگامی که بشارت پیامبر جاده را می شنوم:
"شاعر در تو متولد شده است!"


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر