۱۳۸۹ خرداد ۲۰, پنجشنبه

کلید



وقتی من عاشق میشوم،

از ۷ سرزمین میگذرم،

با ۷ مکاره دژخیم میجنگم،

و با ۷ زخم بر ۷ سو ی قلبم،

میرسم بر ۷ امین دیار

و از ۷ پستو ی تو در تو

و از ۷ دالان پیچ در پیچ

بیرون می آورم

کلید دل زخم خورده ام را

دل آواره ام را...

با دستانی لرزان، و چشمانی که میسوزد

در حسرت اشک های خشکیده

میسپارمش به تو

سر کش ترینِ شاعران
....

چشمهایم را می بندم

و محکم به هم میفشارم

که مبادا

به یاد آورم دلتنگی ها ی فرداهایم را

و چه خوب به یاد می‌آورم

سوزش زخمه آدم بودنت را...




۱ نظر:

  1. خیلی قشنگ بود دست مریزاد!هی من نگران بودم در مملکت کفر و در آمریکا هی تو آدم بدی بشی استعدادت کور شه ،از راه بدر شی ولی مثل اینکه نخیر!
    خیلی بهت تبریک میگم.بابا من به تو افتخار می کنم

    پاسخحذف